یک روز از زندگی
دیشبو دانشگاه خوابیدم که صبح زود پاشم کارام رو انجام بدم. صبح که پاشدم حواسم بود که خانم خدماتی رو نترسونم. تا عصری کار میکردم این استاد هم مثل اجل معلق امروز آزمایشگاه بود. رفتم به اصطلاح امور سلامت دانشگاه نتیجه آزمایشم اومده بود خانم دکتر گفت که ویتامین د ام کمتر از حد معموله میگفت که باید بیشتر زیر خورشید باشم. میگفت به خاطر استرست بهتره چند جلسه ای مشاوره ای داشته باشی. عصری رفتم دوچرخه سواری کردم و بعد برگشتنم روی کاناپه در حالی که جیزس (سخنرانی شبکه مذهبی تو آمریکا منظورمه)گوش میدادم کمی استراحت کردم. کتابخونه نامه فرستاده بود که کتابشون رو پس ندادم کلی جریمه و بستن حساب کاربریم. خیلی استرس گرفتم بر گشتم دانشگاه نمیتونستم بخوابم و نمیتونستم کار کنم. فیلم دموکراسی تو روز روشن رو دیدم. وسط فیلم کمی گریه کردم. واقعا برام سخته تقریبا هیچی برام نمونده کارم هم عقب مونده. زندگی ساده ست دیگه به همین سادگی و من یه آدم کوچیکم که وارد دنیای بزرگتری از خودش شده. از شهر کوچیک خودم و از دنیای ساده و معین ذهنم به یک قاره دیگه اومدم که ذهنم درش از هم پاشیده است. دلم میخواست درد ودلی بکنم و همه روزمرگی هام رو و همه دلمشغولیام رو از سکوت درونم به پای سفره شنیدن کسی بیارم که بهم بگه اشکال نداره اینها برای همه هست. دلم میخواد مروری بکنم بر تصویرهای خوبی که تو ذهمنم مونده
جانماز، صحیفه سجادیه، همه چی آرومه موقع برگشتن از قم، دعای رضا به قضا تو حرم، اس ام اس دکتر توی کلاس که نشد، آرزوی اینکه آدم خوبی بشم برای خودم و به دیگران هم کمک کنم، چهار رکعت نماز توبه، زندگی توی تبریز، سالها انتظار برای اینکه آرامش داشته باشم، بغل کردن علی توی عروسیش وقتی اشک تو چشمام بود، خداحافظی با مامان و محمد توی دبی، شش ماه تنها توی صادقیه تهران، بغل کردن بابا موقع خداحافظی، داستان دوست داشتن، من ذاق حلاوت محبتک فرام منک بدلا، الهی اشکو الیک...، اولین قرآن و صحیفه ای که گرفتم، اینکه امید و دوست داشتن برام مهم بوده، اون شبی که تاصبح بیرون از خونه موندم توی تبریز و نماز صبح و پیشنماز که آروم بیدارم کرد و با شلوار خاکی برگشتم خونه، حکایت اینکه زندگی کوتاهه تو قبرستان تبریز و مزار شهدای زنجان، گریه ای که تو خیابون وقتی کنار صادق بودم کردم، حس خوب اینکه می بینی سرنوشتت برای دیگران مهمه، بسته های مامان از ایران، ماه رمضون خونه عارف، خوابیدن روی موکت توی آزمایشگاه، نماز مغرب و عشا تنهایی تو سالن جلوی در آزمایشگاه دکتر تشنه لب، آرزوهای خوب برای دیگران، حس دوست داشتن، حس زندگی، دیدن خوبی ومحبت توی همه آدم های اطرافم، اهمیت سرنوشت آدم های دیگه، فرصت اینکه بتونم محبت کنم، منوچهر مدق، اشکال نداره درست میشه، اراده، نماز