نامه های به فرزندم - ریشه ها، اندیشه ها و پیشه ها (بخش اول)

پیش از اینکه آغاز کنم از تو میخواهم که چند پیشگفتار زیر را بخوانی و در باره آنها بیندیشی:
اول- پیام برتراند راسل به آیندگان(فیلم)(ترجمه برگرفته از اینجا با ویرایش مختصر):
این مسئله فکری بود که مایل بودم مطرح کنم، اما مسئله اخلاقی که مایلم به آن اشاره کنم این است که:
عشق ورزیدن خردمندانه، و تنفر ورزیدن ابلهانه است. در این دنیایی که در آن ما هر روز بیشتر به یکدیگر نزدیک میشویم، باید بیاموزیم که یکدیگر را تحمل کنیم، بیاموزیم تا با این واقعیت که دیگران ممکن است حرفهایی بزنند که به مزاج ما خوش نیاید، کنار بیاییم. ما تنها در این صورت است که میتوانیم باهم زندگی کنیم. اگر قرار باشد با یکدیگر زندگی کنیم، نه اینکه با یکدیگر بمیریم، آموختن این نوع بزرگمنشی، و تحمل یکدیگر، برای تداوم حیات بشر روی این کره، مطلقاً ضروری است.
دوم- یک همانند سازی
هواپیمایی را انگار کن که در آسمان در حرکت است. کودکی در آغوش مادری در این هواپیما آرمیده است و خلبان مهار هواپیما را در دست دارد. با اینکه هر سه در حال پیمودن یک راه هستند، اندازه دانش آنها از سختی های راه و همچنین قدرت آنها در گزینش راستای مسیر با یکدیگر ناهمسان است. چنین است اندازه سراسیمگی و پریشانی (استرس) آنها در رویارویی با پیشامدهای سخت و یا ترسناک راه. دلبندم! زندگی ما آدم ها هم مانند هواپیماهایی است که در راستاهای گوناگون در پروازند ماها میتوانیم نقش هر یک از خلبان، مادر یا کودک را در زندگی خود داشته باشیم و در پهنه های گوناگون در پرواز باشیم. داستان غمبار زندگی این است که گاه میشود که آدمی کودکی باشد در یک هواپیما و پروازی داشته باشد بر فراز یک چمنزار بی هیچ دغدغه ای و در آن سوی پیش میآید که کسی بی آنکه خود خواسته باشد در نقش خلبان هواپیما در یک پهنه سهمگین گماشته میشود. گاه نیز تو مادری هستی که دغدغه فرزند در آغوشت را داری ولی مهاری بر اینکه در کجا باشی و به کدام سمت بروی نداری. آری بسیار میشود که ما خود گزینشگر نقش خود و پهنه پرواز خود نیستیم و تنها بیننده رنج خود و دیگرانی هستیم که دلیلی برای اینکه چنین سرنوشتی دارند نمیابند. فرزندم به همین خاطر از تو میخواهم که کمی مهربان تر باشی و در کشاکش زندگی خودت و در برخوردهایت نقش ها و پهنه های دیگران را هم در نظر بگیری. ولی برای خودت این را به خاطر داشته باش که تو میتوانی نقش خود را برگزینی و حتی پهنه زندگیت را هم دگرگون کنی . گرچه انجام چنین کاری آسان نخواهد بود ولی تو همواره امیدوار باش و بدان که در کنار همه دشواری ها اگر پویاییت را با مهرورزی و پالایش روحی همراه گردانی، زیبایی شور زندگی و تلاش برای بهبود آن روشنی بخش راهت خواهد بود و این همه احساس شادی و آرامش را میتواند برای تو و آدم های گرداگردت به ارمغان بیاورد.
سوم: درباره بینش و برازش الگو
دلبندم ما برای گزینش هر بینشی ناچار از برازش الگویی هستیم بر آنچه در گرداگردمان هست و آنچه پیش از ما روی داده. این الگو آنچه در گذشته و اکنون است را برای ما باز مینماید (توضیح میدهد) و با پیش بینی ای که در برابرمان میگذارد ما را در گزینش واکنش هایمان در هر زمینه ای یاری می رساند. نکته شناخته شده در مورد الگوها این است که به ویژه زمانی که سازه های پیچیده را باز مینمایند هیچ یک از آنها دقت کافی را ندارند و تنها برخی از آنها هستند که برای ما سودمندند. در زمینه دین (اگر تو دینی برگزینی) و همچنین در زمینه رسته های فکری (بسیاری از ایزم ها) این نکته خود را بیش از همه جا نشان خواهد داد. شماره انگاره ها (پیش فرض ها) در چنین زمینه هایی بسیار است و گاه الگوی برگزیده آنها برای بازنمایی آنچه در گرداگرد ما میگذرد، جهانشمولی خود را از دست میدهد. چالش بنیادین این است که الگوهای پیشنهادی رسته های فکری توانایی بازنمایی برخی از پدیده ها را دارند ولی نه همه آنها را و گاه چینش آدم های گرداگردت و اندک بودن اندوخته های تو و مجموعه احساس هایت، تو را از دریافتن چنین کاستی ای باز میدارد. من از تو میخواهم که به ویژه زمانی که بینش تو تو را وامیدارد تا کاری انجام دهی که دیگران را در تنگنایی میگذارد، موشکافانه انگاره های (پیش فرض های) الگویت را در نگر آوری پیش از آنکه کاری بکنی. من گاه سنجی را بکار میگیرم که شاید برای تو کمی خنده دار باشد ولی اگر خواستی تو هم آن را به کار گیر. هر اندیشه ای داری و میپنداری که درست است به یک بیمارستان برو به جایی که آدم ها رنج میکشند به یک مدرسه یا کودکستان برو به جایی که نیروی زندگی جریان دارد به میان مردم برو در بازار، در میان آدم هایی برو که آنگونه که تو می اندیشی نمی اندیشند و آنگونه که تو احساس میکنی، دنیا را در نمیابند. در کنار آنهایی خود را بپندار که انگاره های تو را بر نمیتابند. آری تلاش کن خود را به جای هر یک از این آدم ها بگذاری و از دریچه نگاه آنها خودت، دنیایت و اندیشه هایت را بنگری. این سنجیست برای آنکه جهان شمولی اندیشه ات را بیازمایی و یا دست کم رواداری بیشتری داشته باشی.